۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

شعارهای مرگی که هر روز بیشتر می شوند

دیروز برای پیگیری مسائل باقیمانده کارهای خروج ناگهانیم از نروژ طبق قرار قبلی باید سری به سفارت این کشور در تهران می زدم و مدارکی را تحویل می دادم. در مسیر رفت و در نزدیکیهای سفارت با کمال تعجب شعاری بر دیوار میخکوبم کرد. "مرگ بر نروژ"!!!!!! این دیگر واقعاً نوبر بود. مرگ بر کشوری که نمونه آزادی، مردمداری، دموکراسی و احترام به جهان هستی است. ناگهان یاد دوستان خوب نروژیم افتادم که حالا چه حالی دارند از شنیدن این نفرت. آنها که فقط عشق می کارند حالا از دیدن این همه نفرت چه فکری خواهند کرد. وقتی به سفارت رسیدم از دیدن آنچه می دیدم حیرت زده شدم. نفرت ساختمان سفارت را سیاه کرده بود.

یادم افتاد که آقای خاتمی در دو دوره ریاست جمهوریش خیلی تلاش کرد تا شعار مرگ را از زبان ما دور کند اما توفیقی نداشته است البته. به راستی آیا جوانان عزیزی که در آن غروب خنک زمستانی تهران سفارت نروژ را با رنگ و آتش و نفرت به چهره مرگ تزیین کرده اند حتی می دانند این کشور در کچای دنیا قرار دارد و یا چون دستوری صادر شده بود باید لبیک می گفتند. آیا هیچ از مهربانی و صفای باطن نروژیها چیزی شنیده بودند. آیا می دانستند که وقتی همه دنیا به اختراع بمب و آتش و دینامیت و طیاره جنگی و فحشا و غیره و غیره و غیره افتخار میکند نروژیها به شاعران و داستان سراهایش می نازند. آیا می دانستند که نروژ تنها کشوری در جهان است که روز ملی آن به جای ارتش تا دندان مسلح کودکان در خیابانها جولان می دهند. آیا......  حتما نمی دانستند.


 
سیاست و سیاستمداری بازی کثیف و مزخرفی است. هزاران سال است که سیاره آبی رنگ بیچاره ما توسط سیاستمداران و سازمانهای جاسوسی و نظامیان اداره می شود. هزاران سال است که ما، مردم، این نادانها را بر خودمان مسخر میکنیم تا زمین زیبایمان را لگدکوب کنند و عشق را قربانی کرده و نفرت در دلهایمان بکارند. به راستی اگر شما سیاستمداران با هم مشکل دارید چرا دعوای کودکانه اتان را بر نمی دارید ببرید در کاخهای حکومتیتان و آنجا با هم گلاویز نمی شوید. چه زمانی قصد دارید دست از سر ما بردارید.

 
من همینجا رسما از تمام دوستان نروژیم، مردم مهربان این کشور زیبا و مردم خونگرم سرزمین آریاییم، ایران به علت این نفرت پراکنی عذرخواهی میکنم. باشد که روزی با تمسک به اخلاق پیام آور دین آخر عشق را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم و با اخلاق نیکو بدخواهان را زمینگیر کنیم. راستی اگر این خیل چند نفره خودجوش! مشکلی هم با سیاستهای سیاستمداران دولت نروژ دارند چرا به شخصیت یک ملت توهین می کنند و برای این ملت مرگ آرزو می کنند.. آیا تأثیرگذارتر نبود اگر همه اتان، شاخه گلهایی را در جلوی درب سفارتخانه می گذاشتید. هم حرفتان را زده بودید و هم چهره انسانی یک ایرانی را نشان داده بودید. این کارها از ما بعید است. چرا تابلو آتش زدید و چرا رنگ به دیوارها پاشیدید. حالا چرا رنگ سبز آخر!!! سبز یعنی پاکی، امید و رویایی که ایمان داریم روزی خواهیم دیدش. سبز را برای نشر دوستی باید بر دیوارها پاشید و نه برای نشان دادن دشمنی.  به امید طلوع خورشید.

۳ نظر:

  1. سلام به شما دوست عزیز.مطالب قبلی شما را خواندم و در بعضی موارد ناراحت و غمگین شدم.ولی از طرفی خوشحال . به این دلیل که می بینم بسیار امیدوار هستی.در مورد این مطلب هم با شما کاملاً هم عقیده هستم.من هم خیلی گرفتاری و بدبختی کشیدم. بارها از دم مرگ برگشتم و بارها گرفتار زندانهای مرزی و غیره.. ولی فقط به خدا ایمان داشتم و فراموشش نکردم .خدا هم کمکم کرد.به شما هم کمک میکند ولی باید کمی صبر کنید.24 سال در ایران زندگی کردم.ولی آخرش یک تکه کاغذ هم نداشتم .اما حالا نروژ شد سرزمین من. حال شما را درک میکنم.فقط میتوانم که برایتان دعا کنم.
    http://nlinorge.blogspot.com/

    پاسخحذف
  2. شهرام عزیز
    من کماکان پیگیر مطالب وبلاگت هستم تا ببینم بلاخره این داستان به کجا می رسه.منتظر خبرهای خوش هستم

    پاسخحذف
  3. omidavaram faghat ghavi va mohkam bashi va agar kari az dast ma barmeyad bego nokaretam hastim har kari manam ghorbat keshidam medoonam dadash

    پاسخحذف