۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

باز هم خدا را شکر



ماه‌هاست که از بازگشتم به وطن می‌گذرد. بارها قصد نوشتن کردم اما توانش را نداشتم. در بدو ورود همه چیز برایم عجیب و ناامن به نظر می‌رسید. به خودم می‌خندیدم که غرب‌زده شده‌ای. رانندگی‌هاٰ عدم رعایت حق‌ها و هزار چیز دیگر که باید روزی مفصل درباره آنها بنویسم.

طبیعی بود که بعد از چند روز انتظار در خانه (من و همسرم در منزل والدین ایشان اقامت کرده‌ایم، یادتان هست گفته بودم دیناری در کیسه ندارم) که مثلاً کسی بیاید دید‌وبازدید و ما را دلداری دهد بعد از آن مصیبت، وقتی دیدیم همه گرفتارند و به هفته‌ای یک بار تلفن زدن قانع، راه کار  پیدا کردن را در پیش گرفتیم. اما چه راهی! یادمان رفته بود که فرمایشات آقایان در تریبونها فقط حرف است و خوش خیال که بحران اقتصادی را با اینجا کاری نیست، که بود.

من که اصلاً مشکل دارم قبل از اینکه به بحران اقتصادی فکر کنم. در اینجا و در وطن خودم دریافتم که حالا فقط این دولت نروژ نیست که به من سوء تفاهم دارد، بلکه برای آقایان منتصب هم سوال پیش آمده که این مدت کجا بودی؟!!!!! خلاصه همچنان بی‌کارم و مرا به جاهاییکه در آنجا روزگاری اسم هوافضا چسبیده بوده هم راه نمی‌دهند. بعد از حدود 3 ساعت بازجویی رسمی در طبقات فوقانی وزارت علوم و رفتارهای زشت و خردکننده جوانک عزیزی که خودش را فرستاده بعضی وزارت‌خانه‌های لرزه بر اندام انداز معرفی می‌کرد، مریض شدم. یک ماه تمام از نور و آدم بدم می‌آمد. شب‌ها بیدار بودم و روزها می‌خوابیدم. اما زود تصمیم گرفتم برخیزم. مرا با نشستن کاری نیست. اما نیک دریافتم که آدمی چه شکننده است.

اما این تازه اول ماجرا بود. من قبل از عزیمت به نروژ دوره کارشناسی ارشد مهندسی فضایی را اینجا آغاز کرده بودم در دانشگاه خواجه نصیر. فقط دفاع از پروژه مانده بود که قرارمان تابستان امسال  بود برای دفاع. حالا اما علی‌رغم همکاریهای استاد راهنمایم،سیستم با این موضوع مشکل داشت. بنابراین دو سال درس خواندن من شد باد هوا!!! دو هفته اخیر و بعد از دریافت اولین پاسخ منفی با همه آقایان کمیسیون نشین ملاقات داشته‌ام. خوب و بد داشته‌اند اما عجیبترینشان که به خدا واگذارش کرده‌ام  چنان بی‌پروا و با اطمینان از قصدها!!! و برنامه‌های من سخن می‌گفت و چنان بی‌محابا به من انواع و اقسام تهمتها را زد که انگشت به دهان مانده بودم. خدا هدایتشان کند انشاالله.

فعلا قصد ندارم که دوباره بیمار شوم. ایستاده‌ام و اگر سقوطی هم باشد ایستاده سقوط خواهم کرد. این را به شما قول می‌دهم. 

باز هم خدا را شکر. چند ساعت پیش که کمیسیون موارد خاص دانشگاه این خبر را به من اعلام فرمود، غمگین شدم اما خیلی زود دریافتم که خدا هزار دریچه برایم باز گذاشته که او را شکر کنم. مثلا اینکه هنوز سالمم یا عزیزانم در کنارم هستند. مثلا اینکه زلزله هائیتی در تهران رخ نداد و یا خلبان هواپیماهایی که سوارشان می‌شوم همیشه عینک به چشم دارند و باند فرودگاه را می‌بینند. مثلا اینکه مجبور نیستم برای خوردن یک لقمه نان تن به شرف‌فروشی دهم و از همه بدتر اینکه مجبور نیستم در یک بازدید رسمی با بعضی‌ها روبرو شوم و یا در هنگام دریافت یک جایزه ملی (خوش خیالی را داشته باشید) دستم را با دستهایی که بوی مرگ می‌دهند گره بزنم.


باز هم خدا را شکر.

فعلاً سرم را با وبگاه دانش فضایی گرم کرده‌ام. دست دوستان خوبم، بابک امین تفرشی، سیاوش صفاریان پور و پوریا ناظمی و مدیریت موسسه آسمان شب هم درد نکند که دریچه‌ای تفریحی برای کار کردن برایم فراهم آورده‌اند. از همه عزیزانی که با پیامهای مهربانانه‌اشان مرا و همسر دل‌شکسته‌ام را دلداری دادند ممنونم. اصلا نمی‌توانید حدس بزنید که چقدر با هر پیام مثبت شاد می‌شدیم. آنهایی هم که من را عامل رِژیم دانسته بودند و بد و بیراه گفته بودند را درک می‌کنم. من هم اگر جای شما بودم همین کار را می‌کردم. اما کار بدی بود و آنوقت انتظار داشتم یک دوست خوب به من تذکر دهد. ماه در پشت ابر نمی‌ماند و پیروزی حق نزدیک است. خدا را شکر

۱۱ نظر:

  1. وبلاگتون رو خوندم، متاسف شدم، هم از رفتار پلیس نروژ، هم از هموطنان گرامی! مایه تاسفه که خیلی هاشون نمک روی زخم ان،

    از تو applyabroad.org به این جا اومدم، اما منتها خیلی دیر بود، متاثر شدم، اما فقط یه جمله بهتون تقدیم می کنم: برای انسان های موفق بی بست وجودندارد، چون یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت.

    و من مطمئنم که شما باز می تونید راه های دیگه ای پیدا کنید، نا امید نشید و حقارت و حسادت افراد رو نادیده بگیرید، زمین هم مثل آسمون بزرگه و کلی کشور واسه زندگی هست،
    موفق باشید

    پاسخحذف
  2. خیلی ناراحت شدم برایتان...
    اما می شه بگید چرا نروز نماندید؟

    پاسخحذف
  3. لازم به توضیحه که من دارم از نروز می نویسم و وبلاگ شما یکی از منابع جمع آوری اطلاعات من بود که در پست آخر معرفی می شدید.....

    پاسخحذف
  4. یک دانشجوی کارشناسی ارشد در شریف۱۵ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۵۵

    همیشه راهی وجود دارد. اتفاقاً به نظر من شروع دوباره خودش لذتی دارد، راهی است برای اثبات توانایی خود به خود و دیگران! به خصوص با توجه به این که غصه خوردن هیچ مشکلی را برطرف نمی‌کند. به آینده فکر کنیم بهتر است!
    پیشنهاد من این است: آرزویی کنید، تبدیلش کنید به یک برنامه‌ی بلندمدت، و بعد برنامه‌ی کوتاه‌مدت. و بعد طبق برنامه پیش بروید! نوآوری، بازنگری مرتب در برنامه (با توجه به اتفاقات افتاده) و البته مدیریت ریسک هم یادتان نرود!

    پاسخحذف
  5. سلام شهرام جان.
    خوشحالم از اینکه دوباره می نویسی.
    من هم مثل تو خیلی زمین خوردم با اینکه 24 سالمه
    ولی بازم خدارا شکر که این توانایی را داده که دوباره بلند بشم.امیدوارم تو و همسر عزیزت روز های خوبی در پیش داشته باشی.یادت باشه که :این نیز بگذرد. قربانت حسین

    پاسخحذف
  6. دوست عزيز اتفاقي وبلاگت را ديدم و خيلي متاثر شدم اينكه ما هموطنان بخيلي داريم كه به خود اجازه مي دهند تا در مورد كوچكترين رفتارهاي ما واكنش نشان بدهند يك چيز است و اينكه اينگونه روياهايت را بقل كردي و به جائي بازگشتي كه اميدي براي تحققش نيست يك چيز. تنها چيزي كه مي توانم بگويم اين است كه مدتي خود را رها كن، بي خيالي درمان خيلي از دردهاست، هرگاه انرژي گرفتي دوباره شروع كن. به اميد روزي كه بر بالاي قله‌ي آرزوهايت نشسته باشي

    پاسخحذف
  7. دوست عزیز نگران نباش خدا شما رو دوست داره خدا یه در میبنده صد در باز میکنه

    پاسخحذف
  8. در این مدتی‌ که نبودین خیلی‌ سراغ وبلاگتون میومدم که ببینم بالاخره بعد از اون اتفاق حالا چی‌ کار می‌کنین،چه قدر خوشحال شدم وقتی‌ این جمله رو خوندم:
    فعلا قصد ندارم که دوباره بیمار شوم. ایستاده‌ام و اگر سقوطی هم باشد ایستاده سقوط خواهم کرد. این را به شما قول می‌دهم.

    همین استقامت و شجاعت انسان است که سالهاست مرا مبهوت خود کرده، چه زیباست و امید بخش که هنوز هم میتوانیم بگوییم باز هم خدا را شکر،

    خوشحالم،باز هم خدا رو شکر..............
    www.names.persianblog.ir

    پاسخحذف
  9. سلام
    من از وقایع پیش اومده واقعا متاسفم و از ته دل ارزو می کنم که در این مملکت و یا در هر جا دیگه که دوست دارید موفق باشید و پیشرفت کنید گرچه اینجا سخت تر از جاهای دیگه ی دنیاست
    من برای چند دانشگاه نروژ اپلای کردم و منتظر جوابم اما اطلاعات دقیقی از نروژ می خوام که شما رو توی نوشته هاتون ادم منصفی یافتم
    حالا اگه ممکنه به من یک ادرس ای-میل یا شماره موبایل بدید تا چند سوال راجع به شرایط نروژ بپرسم و باهاتو در ارتباط باشم
    ممنون
    بهزاد بزازیان
    Behzad_Bazzazian@yahoo.com

    پاسخحذف
  10. سلام آقای یزدان پناه
    حقیقتاً مشکلاتی که طی چند ماه اخیر در نروژ و بعدش ایران برات به وجود اومده چنان تاسف بار هست که از این فاصله برای ما هم تلخی و بی انصافیش قابل لمس هست چه برسه به شما که در بطن ماجرا هستی و گرفتار در این سوء تفاهمات عجیب. من انتظار داشتم که وزارت علوم ایران مشکلی را که به دلیل برخورد های سیاسی یک اینستتو غربی در عداوت با سیاست های دولت حاضر ایران ، برای یک دانشجوی نخبه ایرانی پیش آمده را به خوبی درک و زمینه ادامه تحصیل تو را در ایران فراهم کنند. اما مثل اینکه در هر دو سوی ماجرا بی انصافی و سیاست زدگی، بی منطقی و نامهربانی حاکم است. البته شرایطی که در ان گرفتار امده ای در ایران امروز ما مشابه کم ندارد. از سطوح عادی تا عالی بسیاری در چنین مخمصه دو سر افراطی گرفتارند. این گرفتاری چنان گسترده و مهیب است که حتی روسای جمهور پیشین ایران هم از آن در امان نیستند. چنان که حتی کسی مثل خاتمی با بیست میلیون رای و هشت سال ریاست جمهوری و آن همه محبوبیت داخلی و بین المللی هم در مظن چنین اتهاماتی است، چنان که افراطیون غربی او را آخوندی عامل رژیم اسلامی و افراطیون داخلی وی را روشنفکر غرب زده عامل استکبار میدانند. متاسفانه آسیب دیدن قشر معتدل و منطقی جامعه فرهنگی اجتماعی ایران بیش از هر چیز به کشور و ملتی که از ان همه دم میزنند، آسیب میرساند. خوشحالم که همچنان ایستاده ای و تواناییهایت را از یاد نبرده ای. با شناختی که از تو و استعدادهایت از نزدیک دارم میتوانی با پشتکار و درایت به بهترین ها برسی چنان که پیش از اینها هم از آنها اندوخته ای.

    از دوستان روزگاری نه چندان قدیم

    پاسخحذف
  11. سلام شهرام
    اونجایی که نوشتی حتی اگه سقوط کنم،ایستاده سقوط خواهم کرد،مو به تنم سیخ شد و حتی اشک تو چشمام حلقه زد.نه از تاسف یا ناراحتی بابت اتفاقات پیش اومده.یاد جمله ی "استیو مک کوئین" تو فیلم "پاپیون" افتادم که فریاد زد:
    "حرومزاده ها،من هنوز زنده ام"

    پاسخحذف