۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

من هم به گروه پر افتخار فیلترشدگان پیوستم

روزهایی را به خاطر دارم از ایام کودکی که اگر کسی رنگ پشت درب زندان را دیده بود با هزار حیله و ترفند این لکه ننگ را مخفی نگه می داشت از در و همسایه. اما امروز دنیای دیگری است. همین چند وقت پیش دوستی با من قرار داشت، دیر رسید سر قرار و عذرخواهی نکرد. با پررویی هم به من گفت نه تنها پوزش نمی خواهد بلکه طالب سپاس من نیز است. خوب قطعا دوستی دیرینه به من اجازه داد چند تایی لیچار بارش کنم تا اینکه به زبان آمد که رفته بوده برای جشن آزادی یکی از دوستانش که در جریان اعتراضات مردمی سال گذشته دستگیر شده و گفت که چه خبر بوده از جمعیت مشتاق دیدن این قهرمان. همه آمده بودند برای عرض ارادت و شادباش و طرف هم با افتخار بر تخت محبت نشسته بود و اشک ها ی شوقی بوده که به پایش ریخته می شده است.

حال شده داستان ما. در ابتدای شروع به کار فیلترینگ تا وبلاگت فیلتر می شد، دودستی میزدی تو سرت که حالا همه فکر میکنند خدای نکرده مطلب غیر اخلاقی و یا تصاویر مستهجن داشته ای در این درددل خانه محقرت، اما امروز میتوانی به دوستانت با افتخار پیغامک بفرستی و بنویسی ما هم آره داداش. اما خوب مرگ با افتخار داریم تا مرگ با افتخار. حالا من با شرمندگی باید دعا کنم کسی سری به این طرف ها نزند تا حس کنجکاویش را ارضا کند که این مرد محافظه کار چه نوشته که لایق دریافت نشان افتخار آفرین فیلتر از سربازان گمنام حضرتشان شده است. چون در آن صورت خواهند یافت که من باز هم با احتیاط کامل (و اعتراف میکنم که با ترس بسیار) چند خطی از تجربیات خود را در سرزمینی که چند صباحی در آن بوده را به تحریر درآورده ام. اما خوب می دانید که دامنه تحمل برادران محدود است و رگ غیرتشان برآمده. باشد تا صبح دولتشان بدمد