۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

فتوغرافهای ملوکانه

چند روزی است که میل ملوکانه ما اراده فرموده بود چند خطی قلمی فرماییم، اما رخوت بهاری بر ما مستولی گشته است این روزها و کسالت بر اراده ملوکانه امان غلبه کرد. پس میل فرمودیم تعدادی از جدیدترین فتوغرافهای خود را که با موبایل سلطنتی خودمان برداشته ایم جهت رفاه رعایای سرزمین پادشاهی صفر و یک به این دنیای مجنون مجازی هبه نماییم. باشد که آیندگان همیشه این بزرگواری ملوکانه ما را به یاد داشته باشند.


ضل السلطان همایونی از املاک شاهنشاهی واقع در شهرستان نارویک



اولین نشانه های بهار در نارویک با دو ماه تأخیراولین نشانه های بهار در نارویک با دو ماه تأخیر


پرواز یک چترباز بر فراز نارویک گرم. امروز هوا اینجا به حد خفه کننده ای گرم شده بود. تقریباً 10 درجه سانتیگراد
پرواز یک چترباز بر فراز نارویک گرم. امروز هوا اینجا به حد خفه کننده ای گرم شده
بود. تقریباً 10 درجه سانتیگراد


مرکب سلطنتی مبارک در ساعت 10 شب. خورشید خانم دقیقا 5 دقیقه پیش رفت پشت کوه
مرکب سلطنتی مبارک در ساعت 10 شب. خورشید خانم دقیقا 5 دقیقه پیش رفت پشت کوه


منظره ای که من از کلاس درس زبان نروژیم می بینم. خوشگله نهمنظره ای که من از کلاس درس زبان نروژیم می بینم. خوشگله نه

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

Jorden i år 2100

من در وبلاگ خرچنگ زاده دیده ام که گاهی اوقات به نروژی چیزهایی می نویسه تا بعداً از پیشرفت زبانش لذت ببره. من هم از این ایده خوشم آمد و امروز می خواهم اولین پست نروژی خودم را ارسال کنم. این پست یکی از انشاء هایی است که من در دوره زبان نروژی نوشته ام. موضوع انشاء زمین در سال 2100 میلادی است. متن این نوشته در واقع یک داستان علمی تخیلی خیلی ساده است که خوب صد البته فضایی هم است. سفر به فضا اما این بار یک کمی غمناک. می دانم خیلی ها زبان نروژی بلد نیستند، پس پیشاپیش معذرت میخواهم!!!

Endelig ble det siste romskipet skutt ut til verdensrommet i morges. Faren min er en av de fem astronautene som skal til Mars med dette romskipet, og det er jeg stolt over. Det var fire romskip, tjue astronauter, all menneskelig vitenskap og et kjempestort ønske som er fraktet til Mars. De skal endre miljøet på Mars, slik at det blir mulig å bo der. Det er vår siste sjanse.
.
Denne historien begynte i industriell tid, da man prøvde å produsere massevis av varer. Derfor begynte man å bruke stadig mer råvarer og energi. Flere og flere trær ble hogd, og mer og mer fossilt brennstoff ble brent. Så kom biler og fly som slapp ut millioner tonn co2 hvert år. Etter hvert ble kloden varmere, og hele økosystemet ble påvirket.
.
De første konsekovensene viste seg omtrent for ett hundre år siden. Forskere begynte å snakke og skrive om noen forandringer hos enkelte arter av planter og dyr. Uttrykk "Gglobal Oppvarming" blir stadig mer kjent, men ingen trodde at dette ville bli den farligste fienden for hele verden. Fremdeles trodde de fleste politikere at forskerne overdrev. Den gangen var økonomi avhengig av olje, gass og kull, slik at 90% av hele verdens energiforbtuk var basert på fossile brennstoffer.
.
I 2006 var det mange store stormer i verden. I 2010 var issmeltingen svært dramatisk. Millioner av mennesker i Danmark, Indonesia og USA ble tvunget til å flytte fra hjemstedene sine på grunn av havets overflate som steg. den gangen begynte alle å gjøre noe for å stoppe den globale oppvarmingen og klimaforandringen, men det var for sent. Jorda var blitt sint, og den trengte tid for å bli rolig igjen.
.
Undersøkelser viste at jorda iallfall trengte 500 år på å reparere seg. Det kunne skje hvis man stoppet å skade miljøet. Alle prøvde å ta hensyn til miljøet, men det var for sent.
.
Hver dag ble forholdene verre og verre. Mange store stormer kom hvert år, og det ble umulig å dyrke marka. Det ble en forferdelig mangel på mat i hele verden, og etterhvert kom en kjempestor økonomisk krise. Det var ingen annen utvei. Man måtte flytte fra jorda.
.
slik var det at faren min ble en av de første menneskene som ble fraktet til Mars. Man håper at hele befolkningen på Jorda kan flytte til Mars i løpet av 100 år. Barnebarna våre kan kanskje komme tilbake til Jorda om 400 år. Jeg tror at de vil ta mer hensyn til miljøet denne gangen. De husker en forferdelig historie om foreldrene sine og miljøet deres som ble ødelagt.
.
Shahram Yazdanpanah
Narvik, Norway

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

گرداب

در اوایل نوروز امسال و در اوج بی خبری تعطیلات سال نو، یک خبر امنیتی همه دنیای مجازی را به شدت تحت تأثیر قرار داد. گرداب بزرگی که به قصد پاکسازی دنیای مجازی فارسی زبان وارد عرصه شده بود و غوغایی به پا کرده بود. البته خیلی چیزها درباره اش گفته اند، خیلی ها فحشش داده اند و خیلی ها هم خوششان آمده از این کار آقای گرداب. اما من می خواهم از منظر دیگری به گرداب ایرانی نگاه کنم.

حدود چهار سال پیش بود که من قلم زدن در اینترنت را با وبلاگ اخبار هوافضایی آغاز کردم. به تدریج تعداد بازدیدکنندگان وبلاگ از روزی چهار پنج نفر که نصفش هم خودم بودم به روزی حدود 300 تا 400 نفر رسید. من هم جو برم داشت و دل به دریا زدم و وبسایت دانش فضایی را با توکل به خدا راه اندازی کردم. هنوز خاطره آن روز را به خوبی به یاد می آورم که برای هزینه سالانه مختصری که وب سایت داشت با همسرم مشورت کردم. کلی شک کردیم، برنامه ریزی کردیم، بلند پروازی کردیم و در نهایت شبنم به من گفت کاری را که دوست داری انجام بده و من هم شروع کردم. هزینه سالانه مختصر راه اندازی وب سایت در آن روزها به نظرم آنقدر زیاد بود که به فکرم رسید با شرکت دی که از ابتدا تا کنون همراه من بوده صحبت کنم و درخواست تخفیف نمایم و آنها چه سخاوتمندانه هزینه میزبانی وب سایت را از صورتحساب کسر کردند. دوستان زیادی در این راه همراه من بودند از جمله پوریا ناظمی و سیروس برزو. از آن روز اول تا همین امروز همواره مشکل مالی بزرگترین معضل من بوده است. من به خاطر این کار شغلی را از دست داده ام، موقعیتهای فراوانی را فراموش کرده ام و هزینه های زیادی پرداخته ام. فقط به این امید که دانش فضایی بتواند مقصد مطمئنی باشد برای هزاران جوان تشنه فارسی زبان. امثال دانش فضایی کم نیستند. آسمان پارسی، پرشین ژئو، آسمان ابری، هوپا، جزیره دانش و خیلی سایتهای دیگر. من این چند تا را بیشتر می خوانم و بنابراین از اینها نام بردم.

اما چرا این همه روده درازی کردم. من ایمان دارم که گردابیان محترم میلیونها میلیون تومان پول ناقابل را صرف این پروژه خود کرده اند. خوب من چون خودم قبلاً از این جور کارهای دولتی کرده ام می دانم که شاید رقم به نظر خیلی از دوستان کار نکرده ما زیاد باشد اما در واقع یک پروژه دولتی یعنی همین و هیچ کاریش هم نمی شود کرد. اما سوال اینجاست که راست و حسینی و خدا وکیلی چه کاری برای تقویت محتوای مفید، آموزنده و سرگرم کننده ایرانی کرده اید. زمانی که من در سازمان فضایی ایران مشغول به کار بودم پروژه ای را با ایده یکی از همکارانم آغاز کردیم به نام جشنواره وبلاگها و وبسایتهای فضایی و هدفمان هم این بود که به جوانان پر شوری که مجانی دنیای مجازی را پر از داده های علمی فضایی می کردند کمک فنی کنیم. یک دوره هم برایشان کلاس گذاشتیم و خیلی برنامه های دیگر هم داشتیم که نشد ادامه پیدا کند. اولین موضوعی که ما در آنجا به آن اشاره داشتیم بحث کپی نویسی بود که امروزه آفت تولید مطب فارسی شده و دومین موضوع عمیق نگاه کردن به موضوع بود تا سطحی نگری گریبان ما را نگیرد. به راستی گردابیها با آن امکانات عریض و طویلشان که مار را از سوراخ کشیده بیرون نمیتوانند فکری به حال این جماعت محتوا نویس کنند.

اما من می گویم که اینترنت بد نیست. به خدا اینترنت به معنی چت و انحراف نیست. ولی وقتی جوان مردم را می آوری جلوی این غول چراغ جادو می نشانی اگر جایی برای رفتن نداشته باشد خیلیها هستند که دخمه زیبایی برایشان تدارک دیده اند. مشکل اینجاست که آنها از این راه پول پارو میکنند ولی امثال من بلد نیستند تجارت کنند. پس ما هر روز ضعیفتر و کم توان تر می شویم و آنها بزرگتر و پولدارتر و قوی تر. راه حل هم خیلی ساده است. اول مهندسان توانمند گرداب نویس لطفاً نرم افزاری بنویسید که بشود مقالات اصلی را از کپی شده تمیز داد. دوم منطقی طراحی کنید تا بتوان بر اساس آن مثلاً پنج سایت برتر هر زمینه علمی، سرگرمی و یا هر چیز دیگر را با یک روالی که کمترین دخالت دست در آن باشد (این نکته خیلی مهم است) مشخص کند. بعدش هم این کار هر چند ماه یک بار تکرار شود. سپس از این وب سایتهای برنده در دوره ای که قادر به حفظ موقعیت خود هستند حمایت مالی، فنی و خدماتی شود. آموزش داده شود و خیلی کارهای دیگر. من ایمان دارم که اگر یک نظرسنجی روی وب گذاشته شود بچه های خوره دنیای دیجیتال هزاران نظر عالی ارائه خواهند داد که برق از کله همه سیاست گزاران دنیای وب پریده شود. ( من این کار را قبلاً کرده ام و برقم هم قبلاً پریده). ولی شما را به خدا قسم می دهم که نسبتها را عادلانه انتخاب کنید. منظورم را واضحتر نمیگویم ولی می دانم که شما حتماً می فهمید منظورم چیست.
در آخر هم اذعان میکنم این مطلب را همین جوری یک دفعه نوشته ام و ایده هایم کاملاً خام و نپخته است. ولی از همه دعوت میکنم روی این موضوع فکر کنند و ایده های نابشان را مطرح کنند شاید این وسط فرجی شد و چهار تا جوان فعال توانستند آرزوهایشان را تحقق ببخشند.

ببخشید زیادی نوشتم، خودم هم می دانم ولی آخر کاری جهار تا آدم جوانمرد پیدا شود و این مطلب را بفرستند روی سایتهای اجتماعی مانند این وبسایت بالاترین.

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

دایره قطبی

میهمانداران به سرعت فنجانهای مقوایی قهوه و چای و زباله های باقیمانده از میان وعده سبکی را که برای هر چیزش جداگانه از ما پول گرفته بودند را جمع می کردند. این هم از معجزات تجارت نوین است که می شود فقط پول پرواز را داد و با یک ساک کوچک دستی دنیا را ارزانتر از همیشه گشت. به یاد استاد خوبم، مهندس شفتی افتادم و ماجراهای کلاس شگفت انگیز مدیریت تکنولوژی هوافضایی و داستان شرکت رایان ایر که از قرار معلوم از اولینهای این تجارت بوده است.

برای دهمین بار ساعت را از شبنم پرسیدم و دوباره به محاسبات ساده خودم روی دفترچه راهنمای پرواز
هواپیمایی نروژین نگاهی گذرا انداختم. کمتر از دو تا سه دقیقه دیگر به رویداد بزرگ گذر باقی مانده بود. با غرور و خنده عمیقی که بر لب داشتم به مسافران هواپیما نگاهی انداختم. انگار نه انگار که تحولی در پیش بود. بعضی ها چرت می زدند و بعضی ها گپ زدن را ترجیح داده بودند.

می خواستم یک بار دیگر ساعت را بپرسم اما شرم مانعم شد. این عادت بد ساعت به دست نکردن را باید از سر بیاندازم. شروع کردم به شمارش معکوس ثانیه ها. خوب تا چند ثانیه دیگر رخ خواهد داد. با احتیاط و طوری که مزاحم مسافر کنار پنجره نشوم، سرک کشیدم و به جلو جایی که گذر آنجا باید رخ می داد، نگاهی انداختم. اما تا جایی که چشم کار می کرد آسمان همان رنگ بود. آهان همین حالا. رد شدیم دیگر. اما نه تکانی نه سر و صدایی ونه احساس شادی و یا غمی در چهره مسافران. به آرامی نجوا کردم "رد شدیم. حالا در دایره قطبی هستیم. به قطب شمال خوش آمدید."

چند دقیقه بعد غول قرمز آهنی ما در
فرودگاه اونس آرام گرفت. از درب هواپیما که بیرون آمدم برای اولین بار نسیم سرد قطبی را تجربه کردم. نسیمی سرد در میانه تابستان که نوید زندگی دیگری برای من به ارمغان آورده بود. دوباره با خود زمزه کردم "به قطب شمال خوش آمدی."